با توجه به این موضوع اگر انقلاب جهانی دیجیتال را با فرهنگ شفاهی خودمان گره بزنیم، احتمال کتابخوانی در ایران به سمت صفر میل میکند.
تمایز را میتوان نتیجۀ انجام کارهایی دانست که عموم افراد یا به آن واقف نیستند، یا آنقدر دشوار به نظر میرسد که سراغ آن را نمیگیرند.
در عوض مثلاً تحصیلات دانشگاهی را میبینیم که اساساً بر مبنای تولید گلهای دکتر و مهندس بنا شده و بستر شکلگیری هیچ تمایزی نیست.
سادۀ سخن اینکه با مدرکی که هزاران نفر دیگر هم عین آن را دارند، نمیتوان کسی را متمایز دانست. اصولاً عامل متمایزکننده در هیچ کجای دنیا، در بستهبندیهای رنگارنگ به فروش نمیرسند.
بنابراین موفقیت یا موفقیتهای ارزشمند و بزرگ در ذات خود با تمایز گره خوردهاند. وقتی خبر از عامل تمایز نیست چگونه میتوانیم فردی را موفق بدانیم؟
کتاب خواندن واقعی را میتوان یکی از اثربخشترین و ضمناً سرگرمکنندهترین روشهای رسیدن به تمایز دانست.
در روزگاری که حتی بسیاری از کهنهکتابخوانها، به خاطر پرشهای ذهنی حاصل از اینترنت، عضلات تمرکز و توجهشان شل شده؛ کسی که تاب خواندن را بیاورد، پای در مسیر پانخوردۀ تمایز میگذارد.
ضمن اینکه به خاطر کتابهایی که خودتان برای خواندن انتخاب میکنید، نه کسی مدرکی به شما میدهد و نه مسابقهای در کار است.
بنابراین خیال کسی که میخواهد با خواندن متمایز شود راحت. چون نود درصد کتابخرها، فقط ذوق خریدن دارند.
پس بخشنامهای برای خودم صادر کردهام که شاید قدری به کتابخوانی واقعی نزدیک شوم:
- خریدن یک کتاب نباید خیالت را راحت کند و مطالعۀ آن را به تعویق بیندازی. اتفاقاً باید مثل آینۀ دق عمل کند! و مدام مسئولیت خواندن را به تو یادآوری کند.
- یکبار مطالعه هر کتاب را نباید به حساب مطالعۀ واقعی آن گذاشت. اگر کتابی ارزش خواندن و آموختن دارد، ارزش این را هم دارد که حداقل ۳ بار خوانده شود.
- آیا تو میتوانی به هر کتابی که میخوانی فصل تازهای اضافه کنی؟
- اگر واقعاً قصد یادگیری و کار کردن با یک کتاب را داری، دو یا حتی سه نسخه از آن را بخر.
- تا جایی که میتوانی دربارۀ کتابی که در حال خواندن آن هستی حرف بزن. یاد دادن بهترین روش یاد گرفتن است.
روزی دو صفحه هم عالی است. اگر تداوم داشته باشیم.