برخی از دوستانم که اهل یادگیری و مطالعه هستند حرفهای خندهداری میزنند.
مثلاً میگویند کمتر کتاب میخرند، چون آنچه خریدهاند، نخواندهاند، میگویند کمتر کتاب میخوانند، چون به آنچه خواندهاند کامل عمل نکردهاند و میگویند فعلاً وارد فضاهای تازه نمیشوند چون بر فضای قبلی چیره نشدهاند.
ظاهراً حرف قشنگیست و نشان از دغدغۀ نزدیک کردن نظر به عمل و یافتن تمرکز بیشتر است.
برخی هم استدلالهای شوپنهاور در جستار «در باب مطالعه» را سند میآورند که بله حضرت آرتور فرموده که مطالعه بیشازاندازه از قدرت خوداندیشی میکاهد.
اما اجازه بدهید که بگویم بیراه میگویند.
یکسره توجیه خنگی و کندی و کمکاری است که عمل کردن را بهانۀ نخواندن و کمخواندن کنیم.
این حرفها برای مایی نیست که سر در گوشی موبایل کردهایم و با یک ساعت مطالعه در روز احساس کتابخوان بودن میکنیم.
وقتی میتوانی حرف از کمکردن فاصله نظر و عمل بزنی که مطالعۀ روزانۀ تو حداقل از ۶ ساعت در روز فراتر رفته باشد.
امثال نسیم طالب با ۶۰ ساعت مطالعه در هفته چنین غلطی نمیکنند که ما از کمکردن مطالعه به نفع عمل میگوییم.
دوست عزیز من، اگر در تبدیل نظر به عمل ناامید شدهای، علت ناتوانیات را در جای دیگری جستجو کن. اصلاً شاید چون کم میخوانی توان و فهم عملیکردن دانستههایت را نمییابی.
هیچ بهانهای برای فرار از مطالعه قابل توجیه نیست، حتی عملگرایی.