اگر اسیر روال یکنواخت و خستهکنندۀ زندگی روزمره هستی و تمام رفتارهای اجتماعی تو همسان با بقیه است، چگونه میتوانی به خلق و خلاقیت برسی؟
بعید نیست در دنیای ذهنیات خودت را فرد متمایز، عجیبوغریب و خلاقی بدانی، اما اگر بناست در عمل، به همان رفتارهای غالبی ادامه بدهی، خب خلاقیت کجای کار است؟
مثلاً:
همرنگ جماعت نشدن و دوری از رفتارهای گلهوار نمونۀ اعلای خلاقیت در زندگی است که اجرای موفق آن میتواند زایندۀ افکار خلاقانه هم باشد.
وقتی همه کلهشان را کردهاند توی موبایل، اما تو از موبایل فاصله بگیری و کتاب بخوانی، این خلاقیت است. «انقدر سرم شلوغه و بیحوصلهام که وقت نمیکنم واسه کتاب خوندن!»
اگر تنها گزینۀ تو برای رشد و پیشرفت، گرفتن یک مدرک تحصیلی بالاتر است، یعنی بهکلی تعطیلی. «دکترا رو هم بگیرم، بعد ببینم چی میشه!»
زندگی یک روش مشخص و قطعی ندارد. روش مناسب زندگی ساختنی است. با خطا و اصلاح خطا. ما با مطالعه و تجربه گزینههای مختلفی را که سنت و هنر و فلسفه و علم و غیره به ما پیشنهاد میدهند، میآزماییم.
ممکن است در مراحل اولیه به تأثیرپذیری صرف اکتفا کنیم، اما بهتدریج میتوانیم ترکیب ایدهآل خودمان را ایجاد کنیم، و حتی شاید خلاقیت لازم برای ابداع روشی تازه برای زیستن را بیابیم.
بهدوراز شعار و لفاظی، هر روز از زندگی، یک هدیه است، اما هدیه که تکامل آن به عهدۀ ماست، مثل دفتری خالی که نوشتن در آن ذوق و خلاق ما را میطلبد.
هر روز از زندگی تودهای بیشکل است که وظیفۀ ما شکل دادن به آن است.
روزهای ما میتوانند یک اثر هنری خلاقانه باشند.