اولین توصیه به کسانی که میخوان بنویسن و خوب بنویسن، خوندن و بیشتر خوندنه. تو، قبل از اینکه نویسنده خوبی باشی باید خواننده قهاری باشی.
توصیههای بعدی درباره «چی» خوندنه. میگن باید با شاهکارها شروع کنی. مغز ما یک سیستمه، اگر ورودی تو شاهکار باشه، میشه امید داشت که متوسط بنویسی یا حداقل بد ننویسی. اما اگر خوراک بد به گنجینه کاتبِ درونیت برسونی دیگه نباید انتظار واژههای رقصان و درخشانی رو داشته باشی که از پی هم میدوند و تو رو به موراکامی و چخوف تبدیل میکنن.
من هم این توصیه رو قبول دارم و میتونم دنبال شاهکارها باشم؛ اما نه شاهکارهای کلاسیک. مدرنها، امروزیها رو میپسندم.
دوست دارم وقتی کتاب رو میگیرم دستم، چسب بشه و دستهام رو نگه داره. چشمهام رو ذوب کنه و از کار و زندگی من رو بندازه. دوست دارم خودم رو توی داستان ببینم، تو تجربیات نویسنده شریک بشم. پروتاگونیست قصه، جاهایی بره که من هم رفتم یا حداقل اسمشون رو شنیدم و مجازی تجربهشون کردم. دوست دارم مثل خودم کولهپشتی داشته باشه، هزارجور گجت بهش وصل باشه و هر روز با هوش مصنوعی حرف بزنه.