ما بدنها را میفروشیم؛ اما چه کسی صاحب داستان ماست؟
ما بدنها را میفروشیم؛ اما چه کسی صاحب داستان ماست؟
بگذارید صادق باشیم:
در اینترنت امروز، ما دیگر بدنمان را کنترل نمیکنیم؛ الگوریتمها کنترل میکنند که چه چیزی از بدنمان ارزش دارد.
این دیگر حتی «نمایش» نیست؛ نوعی کار اجباری دیجیتال است که همه در آن استخدام شدهایم، بدون قرارداد، بدون حقوق، و با ترسی دائمی از دیدهنشدن.
ما وانمود میکنیم برای سلامتی ورزش میکنیم؛ برای سرگرمی پست میگذاریم؛ برای ارتباط استوری میسازیم؛ اما حقیقت تلخ این است که خیلیها ورزش نمیکنند، بلکه خودِ قابلنمایش میسازند. پست نمیگذاریم، نسخهٔ جذابشدهای از خودمان را عرضه میکنیم. انگار همۀ ما در یک مسابقه هستیم؛ مسابقهای که در آن جوایز واقعی نیستند، اما فشارها کاملاً واقعیاند.
ما در اینترنت فقط بدنهایمان را نمیفروشیم؛
داستانمان را هم تحویل میدهیم.
و عجیبتر اینکه فکر میکنیم این انتخاب خودمان است.
سؤال تند اما ضروری این است: واقعاً چند درصد از آنچه منتشر میکنیم انتخاب ماست و چند درصد اجبار است؟ چند درصد ذوق است و چند درصد ترس؟
ترس از عقبافتادن. ترس از بیاهمیت شدن. ترس از اینکه اگر جذاب نباشیم، ارزشمند هم نیستیم.
اینترنت میگوید: «خودت باش، اما نسخهای از خودت باش که بقیه میخواهند.»
و ما، کمکم باور میکنیم که بدنمان همان ارزشی را دارد که لایکها برایش تعیین میکنند.
اما شاید وقت آن رسیده یک سؤال جنجالی بپرسیم؛ سؤالی که کمتر کسی دوست دارد جوابش را بشنود:
اگر فردا الگوریتمها تصمیم بگیرند که “سادگی” جذابیت جدید باشد، چند نفر از ما هنوز هم همین بدن و همین روایت را انتخاب میکنیم؟