اولین کتابی که نوشتم، برداشتی از مستند راز بود که در قالب یک کتاب الکترونیکی منتشر شد؛ بیشتر حالت دستگرمی داشت و یک نوع گرم کردن بود. سالش رو به خاطر نمیآورم.
خرداد 1391 دومین کتاب الکترونیکی رو با رویکرد حرفهایتر و با چاشنی مسابقه برگزار کردم؛ کتابی در خصوص زندگی یک مرجع عالیقدر دینی در جهان تشیع و اسلام با نام آیتالله سید أبوالحسن مدیسهای اصفهانی(ره).
در زمان خودش با امکانات و بضاعت آن زمان، بازتاب قابل قبولی داشت؛ اما باز هم اقناعم نکرد.
سال 1393، کتاب PDF آفتاب مدیسه را تکمیل و به صورت رسمی به چاپ انتشارات رساندم. حس خیلی خوبی بود؛ انگار که فرزندم متولد شده باشد.
و در نهایت سال 1394 دومین کتاب رسمی من منتشر شد: قلابهای نهایی کردن فروش به سبک چریکی در بازار ایران.
تجربیات زیادی را در مسیر نوشتن و نشر کتاب به دست آوردم که انشالله به تدریج دربارۀ آنها خواهم نوشت؛ اما شاید یکی از مهمترین تجربیاتی که من در مسیر نگارش و نشر این کتابها به دست آوردم، این بود که وقتی چیزی رو عمیقاً از اعماق وجودمان بخواهیم و بطلبیم و برایش تلاش کنیم، حتماً به آن میرسیم و خدا هم کمک میکند.
امیدوارم هر عزیزی که این یادداشت را میخواند، به این باور برسد که میتوانیم به آرزوهایمان برسیم؛ به شرطی که قلباً آن را بخواهیم و طلب کنیم.
خیلی هم عالیه. باید کتاب آفتاب مدیسه رو حتماً بخونم